نمی دانم با این بیان نارسا و زبان قاصر چگونه از اراده و صبرتان می توانم بگویم . شما که همچون اسماعیل ، سرافراز از مذبح عشق برگشتید تا حجتی باشید بر ما آیندگان .
شما که فریبندگی ظواهر دنیا شرمگین شماشد.
ای یادگاران سالهای بهاری شهادت و راویان حدیث خون و آتش ، ای کسانی که یادگار خیمه های کرخه اید خیمه هایی که هنوز هم ناله و زمزمه ی بچه های راحل آن بگوش می رسد و مظلومیت بچه های بی نشان کربلای چهار را زمزمه می کند.
ای شاهدان بازمانده از کاروان ایثار و چراغ هدایت باوران ، فرزندان عاشورا و منتقمین حسین (علیه السلام ) کجایند دستهایتان ؟ کجایند پاهایتان ؟ و کجایند چشمهایتان ؟
بی گمان دستها و پاهایتان سندی شده که مظلومیت حضرت ابوالفضل (علیه السلام ) را فریاد می کشد . و می رود تا رویش سیز بودن را با خون سرخ شهیدان آغاز کند و به نسل فردا درسِ شدن بیاموزد و چشمهایتان در منتهی الیه سرزمین ایمان به دیده بانی نشسته تا چشم ناپاک نامحرمی به حریم اهل حرم نیفتد .
چه زیبا گفت پیر فرزانه که « شما جانبازان رهبران نهضتید » آری امام خمینی (ره)رهبر جانبازان وشما جانبازان رهبر نهضت اید.
بگذارید عاشقانه تر بگویم : روزی که شما با پاهایتان راهی جماران و زیارت خورشید عالمتاب می شدید و از سبوی عشق ، پیمان سرمستی و جانبازی می گرفتید ، آنروز که با چشمهایتان آفتاب را نظاره می کردید ، با مولا و مقتدایتان عهد بستید که اگر بند بند وجودتان از هم بگسلد ، دست از پیمان خود بر نمی دارید و امروز که راهی بهشت زهرا می شوید و از لابه لای پنجره های کوچک ضریح آقا با مرادتان دردِ دل می کنید و می گویید : ای آقای من آیا به پیمان خود عمل کردیم ؟ آیا یار باوفایی بودیم ؟ آیا امروز ما را جزو یاران خود می پذیرید؟
آنگاه با حبابهای نورانی اشک بر فراز ستارگانی می روید که سربه زانوی شما گذاشتند و سبکبال بسوی آسمانها پر کشیدند.
با آرزوی سلامتی همه جانبازان بخصوص جانبازان شیمیایی .